کد مطلب:298729 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:214

آتش زدن خانه ی حضرت زهرا


«... قُلْ لا اَسْئلكُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلاَّ الْموَدَّةَ فیِ الْقُربی...» [1] .

«(ای رسول ما به امت) بگو من از شما اجر رسالت جز این نخواهم كه مودت و محبت مرا در حق خویشاوندان منظور دارید...».

غاصبین خلافت در تثبیت اقتدار خویش اقدام به سركوبی مخالفان خود


نمودند و حتی از خشنونت و تهدید نسبت به اهل بیت رسول الله دریغ نورزیدند.

در رابطه با حمله و ورود وحشیانه به خانه ی حضرت زهرا علیهاالسلام و تهدید به آتش زدن [2] منزل آن بزرگوار، حتی شعرا و مورخان اهل سنت سخن گفته اند.

محمد حافظ ابراهیم كه اهل سنت است در كنفرانس شعرای مصر در سال 1918 میلادی در قصیده ی «عمریة» خود در مقابل اهل سنت این اشعار را سرود كه با تشویق و قدردانی حاضرین مواجه شد:

- «... و سخنی هست كه عمر به علی گفته

- چه ارجمند شنونده ای و چه بزرگ گوینده ای!

- كه اگر دست فرمانبری (و بیعت) ندهی، خانه ات را (بی پروا) می سوزانم

- و نمی گذارم در آن زنده بمانی، هر چند دختر پیامبر برگزیده در آن باشد

- هیچ كس جز عمر چنین سخنی را بر زبان نمی آورد

- آن هم در برابر شهسوارِ دودمان عدنان و پشتیبانان او...» [3] .


در كتاب الامامة والسیاسة این واقعه چنین نقل شده است: ابوبكر در صدد جستجوی كسانی برآمد كه از بیعت با وی خودداری ورزیده بودند، وی با خبر


شد كه آنان، نزد علی علیه السلام در خانه ی فاطمه علیهاالسلام گرد آمدند. [4] ابوبكر، عمر بن خطاب را به سوی آنان فرستاد. عمر آمد و آنان را صدا زد، ولی آنان از خانه ی فاطمه علیهاالسلام خارج نشدند، در این هنگام، عمر آتش و هیزم طلبید و گفت: سوگند به خدایی كه جانم در دست اوست، یا از خانه بیرون می آیید و الا این خانه را با هركس كه در آن است، خواهم سوزانید، به او گفته شد، ای اباحفص (كنیه عمر بود) در این خانه، حضرت فاطمه دخت رسول خداست، عمر گفت: حتی اگر چه او در خانه باشد. همه از خانه خارج شدند و بیعت كردند، جز حضرت علی علیه السلام [5] و عمر گمان كرد كه علی علیه السلام می گفت: من سوگند یاد كرده ام كه از خانه خارج نشوم و قبا بر دوش نیفكنم تا قرآن كریم را جمع آوری نمایم. [6] .

در این هنگام حضرت فاطمه علیهاالسلام بر در خانه ایستاد و فرمود: قومی بدتر از شما نمی شناسم كه برای دیدن كسی آمده باشند، شما جنازه ی رسول خدا را كه در


دست ما بود، رها كردید، و به مسأله ی خلافت برای خودتان پرداختید، بدون اینكه در این امر (خلافت) با ما مشورت كنید و حق ما را در آن رعایت كنید. [7] .

عمر بن خطاب پس از شنیدن سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام به حضور ابوبكر بازگشت و به وی گفت: آیا از این متخلف، بیعت نمی گیری؟ پس ابوبكر به غلامش قُنفذ گفت: به حضور علی علیه السلام برو، و وی را برای بیعت فرا خوان. قُنفذ خدمت حضرت علی علیه السلام رفت، حضرت علی علیه السلام به او فرمود: برای چه منظور آمده ای؟ او گفت: تو را جانشین رسول خدا می طلبد. حضرت علی علیه السلام فرمود. چه سریع بر رسول خدا دروغ بستید. قُنفذ بازگشت و پیام را رسانید، آنگاه ابوبكر با شنیدن این سخن سخت گریست. [8] .

عمربن خطاب بار دیگر به ابوبكر گفت: این متخلف از بیعت را مهلت نده، پس ابوبكر به قُنفذ گفت: به سوی او (علی علیه السلام) برگرد و بگو جانشین رسول خدا تو را برای بیعت فرا می خواند. پس قنفذ به حضور علی علیه السلام آمد و پیام را به حضرت رسانید. پس علی علیه السلام صدایش بلند شد و فرمود. پاك و منزه است خداوند، ابوبكر مدعی امری است كه از آن او نیست. قنفذ بازگشت و پیام را ابلاغ نمود. پس ابوبكر مدتی طولانی گریست. [9] .


سپس عمر برخاست و با اجتماعی به در خانه ی حضرت فاطمه علیهاالسلام آمدند و در زدند، چون فاطمه ی زهرا علیهاالسلام صدای آنان را شنید با صدای بلند فرمود: ای پدر بزرگوار، ای رسول خدا، بعد از تو از جانب پسر خطاب و پسر ابی قحافه چه ها به ما رسید! چون آن قوم صدا و گریه ی حضرت زهرا را شنیدند، بازگشتند، در حالی كه به شدت می گریستند كه نزدیك بود، فلبهای آنان از طپش بایستد و جگرهاشان از هم بپاشد. [10] .

اما عمر و جمعی از همراهانش بر در خانه ی حضرت زهرا علیهاالسلام ماندند و علی علیه السلام را از خانه بیرون آورده و آن حضرت را نزد ابوبكر آورند و به وی گفتند: بیعت كن، حضرت فرمود: اگر بیعت نكنم چه می كنید. گفتند «اذاً و اللّه الذی لا اله الا هو نضرب، عنقك، فقال: اذا تقتلون عبدالله و أخا رسوله، قال عمر، اما عبداللّه فنعم، و اما اخو رسوله فلا، و ابوبكر ساكت لایتكلم، فقال له عمر: الا تأمر فیه بامرك فقال: لا اكرهه علی شی...». [11] .

به خدایی كه او كسی نیست گردنت را می زنیم، حضرت فرمود: آن گاه بنده ی خدا و برادر و رسولش را كشته اید، عمر گفت بنده ی خدا آری اما برادر رسول خداوند، نه! و ابوبكر ساكت بود و سخنی نمی گفت، عمر به ابوبكر گفت: آیا به او


امر نمی كنی با تو بیعت كند؟ ابوبكر گفت: من او را به كاری الزام و وادار نمی كنم.

در این هنگام حضرت فاطمه در كنار علی علیه السلام نبود پس از آنجا حضرت علی علیه السلام در كنار قبر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آمد و در حالی كه می گریست این آیه را قرائت می فرمود: این قوم مرا ضعیف كردند و نزدیك بود مرا بكشند. [12] .

و ابن ابی شیبه در كتاب «المصنف» با ذكر سند از اسلم، واقعه ی تهدید عمر به آتش زدن خانه ی حضرت زهرا علیهاالسلام را چنین نوشته است: عمر به سوی خانه ی فاطمه علیهاالسلام روانه شد و گفت: ای دختر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله، به خدا سوگند هیچ كس نزد ما دوست داشتنی تر از پدرت نیست و بعد از پدرت هیچ كس نزد ما محبوبتر از تو نیست ولی به خدا سوگند این محبت مانع نمی شود دستور دهم خانه را بر افرادی كه نزد خود جمع كرده ای بسوزانند... [13] .

بعضی از اخباریون شیعه و سنی به موارد دیگر از ظلم و ستمهایی كه نسبت به دخت گرامی رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله روا داشته اند اشاره كرده اند: از جمله شهرستانی از قول ابراهیم بن سیار بن هانی معتزلی، (متوفای 231) می گوید: عمر گفت:

«احرقوا دارها بمن فیها، وَ ما كانَ فِی الدّار غَیْرَ علیٌ و فاطمة والحسن والحسین». [14] .

آتش بزنید خانه را با هر كس كه در آنست، در حالی كه كسی در آن خانه جز


علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام نبود.

و هم چنین گوید: «اِنَّ عمر ضرب بطن فاطمه علیهاالسلام یوم البیعة حتی الفت الجنین من بطنها». [15] .

در روز بیعت عمر ضربه ای به شكم حضرت فاطمه علیهاالسلام زد كه جنینی كه در شكم داشت سقط شد.

و در بحار الانوار مرحوم مجلسی می نویسد كه در آن روز قنفذ با تازیانه بر بازوان حضرت زهرا علیهاالسلام زد تا دست از دفاع از علی علیه السلام بردارد [16] .


[1] قرآن مجيد، سوره ي شوري، آيه 23.

[2] با استناد به منابع اهل سنت، سخن عمر در رابطه با آتش زدن خانه ي حضرت زهرا عليهاالسلام از تهديد فراتر نرفت اما در شيعه مسأله ي آتش زدن خانه ي آن بزرگوار از سليم بن قيس در كتاب اسرار آل محمد صلي اللَّه عليه و آله مطرح شده است كه مرحوم مجلسي نيز در بحار، ج 43 به آن اشاره كرده است.

[3] الغدير، متن عربي، جلد هفتم، صص 86- 85 و ترجمه ي الغدير، جلد سيزدهم، صص 190-191.

متن عربي آن:



وَ قَوْلَةٍ لِعلّي قالَها عُمَرُ

اَكْرِمْ بِسامِعِها اَعْظِمْ بِمُلْقيها



حَرَّقْتُ دارَكَ لا أَبْقي عَلَيْكَ بِها

اِنْ لَمْ تُبايعْ وَ بِنْتُ المُصْطَفي فيها



ما كانَ غيرُ اَبي حَفْصٍ يَفُوْهُ بِها

اَمامَ فارِس عَدنان وَ حاميها...».

[4] در كتاب شرح ابن ابي الحديد، جلد ششم، ص 48 با ذكر سند از ابوبكر جوهري از شعبي روايت مي كند: در خانه حضرت زهرا عليهاالسلام عده ي زيادي از مردم بودند، از جمله «مقداد و تمام هاشميون».

[5] تاريخ يعقوبي، جلد دوم، ص 527، چنين آمده است: عمر وارد خانه حضرت شد و با علي عليه السلام و زبير درگير شد، حضرت زهرا عليهاالسلام بيرون آمد و گفت: «ولله لتخرجن اولا كشعفنَّ شعري و لا عجّنَ الي الله» «به خدا قسم اگر بيرون نرويد مويم را برهنه مي كنم و در پيشگاه خداوند ناله و زاري مي نمايم. پس هر كه در خانه بود بيرون برفت، و چند روز يكي پس از ديگري جز علي عليه السلام با ابوبكر بيعت كردند.

[6] الامامة والسياسة، جلد اول، ص 19 و هم چنين رجوع شود به انساب الاشراف، جلد اول، ص 586، اعلام النساء، جلد چهارم، ص 114، عقيدة الشيعه، تأليف دوايت م. رونلدسن، انتشارات مؤسسه ي مفيد، بيروت (1410 ه 1990 م)، چاپ دوم، ص 33- 32 والسقيفه والخليفه، ص 14.

[7] الامامة والسياسة، جلد اول، ص 19. «فوقفت فاطمة «رضي الله عنها- علي بابها، فقالت: لا عهد لي يقوم حضروا اسوأ محضر منكم، تركتم رسول الله- صلي اللَّه عليه و سلم- جنازة بين ايدينا، و قطعتم امركم بينكم، لم تستأمرونا، و لم تردوا لنا حقا».

[8] الامامه والسياسه، ص 19. «الا تأخذ هذا المتخلف عنك باالبيعة؟ فقال ابوبكر لقنفذ و هو مولي له: اذهب فادع لي عليا، فقال له: ما حاجتك؟ فقال يدعوك خليفه رسول الله، فقال علي: لسريع ما كذبتم علي رسول الله، فرجع فابلغ الرسالة، قال فبكي ابوبكر طويلا».

[9] الامامه والسياسه، ص 19. «فقال عمر الثانية «لاتمهل هذا المتخلف عنك بالبيعة، فقال ابوبكر رضي الله عنه- لقنفذ: عد اليه فقل له: خليفة رسول الله يدعوك لنبايع، فجاء قنفذ، فادي ما امر به، فرفع علي صوته فقال سبحان الله؟ لقد ادعي ما لبس له، فرجع قفنذ، فابلغ الرسالة، فبكي ابوبكر طويلا».

[10] ر. ك: الامامة والسياسة، جلد اول، ص 20، «ثم قام عمر، فمشي معه جماعة حتي اتوا باب فاطمة، فدقوا الباب، فلما سمعت اصواتهم نادت بأعلي صوتها: يا ابت يا رسول الله، ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابي قحافه، فلما سمع القوم صوتها و بكاءها، انصرفوا باكين، و كادت قلوبهم تنصدع و اكبادهم تنفطر».

[11] الامامة والسياسة، جلد اول، ص 20.

[12] الامامه والسياسه، ص 20. «ما كانت فاطمة الي جنبه، فلحق علي بقبر رسول الله- صلي اللَّه عليه و سلم- يصيح و يبكي و ينادي: يابن ام ان القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني.

[13] ر. ك: المنصف في الاحاديث و آلاثار، جلد هشتم، ص 572 در اين صفحه آمده است: «يا بنت رسول الله صلي اللَّه عليه و آله و الله ما من اَحد اَحب اِلينا من اَبيكِ و ما من احد احبِ الينا بعد ابيك منك، و ايم الله ماذاك بمانعي ان اجتمع هولاء النفر عندك، اِن امرتهم اَن يحرق عليهم البيت....

[14] الملل والنحل، جلد اول، ص 57.

[15] الملل والنحل، ص 57.

[16] ر. ك: بحار الانوار، جلد 43، صص 198 و 197.

- آيا به راستي درايت و دورانديشي ابوبكر اجازه مي داد كه در آن شرايط بحراني كه بني هاشم خلافت او را نامشروع مي دانستند به بهانه ي حفظ نظام اسلام و جلوگيري از تفرقه ميان مسلمانان، دستور هجوم به خانه اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله را صادر نمايد و صيانت آنان را شكسته و حرمت و شان و منزلت فاطمه عليهاالسلام را نزد خدا و رسولش و مسلمانان ناديده بگيرد؟! «الله اعلم».